بندرپیر
من مثل يه بندرم ، كنار درياي جنوب
چشم به راه كشتي ها
از سر صبح تا به غروب
صد تا كشتي اومد و يكيش به بندر نرسيد
پس كجاس ، كشتي نقره دكل ستاره كوب ؟
وقتي دريا ابريه
كشتي ها مهربون مي شن
مي يان و كنار تنهايي من صف مي كشن
واي از اون روزي كه دريا امن و آفتابي باشه
واي از اون روزي كه رنگ آسمون آبي باشه
كشتي ها بندر تنها رو فراموش مي كنن
تنها به حرف هاي موج هاي سياه گوش مي كنن
پا به پاي موج ها مي رن ، تا دل دريا هاي دور
بازم اين بندر خسته ، مي شه پرت و سوت و كور
تو همون كشتي خوبي
كه هميشه با مني
تو هموني كه از اين ، شب زده دل نمي كني
آره اين تويي
تويي كشتي بادبون حرير
تنها هم نشين تنهايي اين بندر پير,
نظرات شما عزیزان: