لحظه های بی توبودن نفس گیر میشود
کاش بودی دستان سرد مرا با دستهای گرمت لمس میکردی
کاش بودی مرا در اغوشت میگرفتی و ارام میکردی
هنوزعاشق شب هستم،عاشق شبی که باتو به اوج رسیدم
شبی که باهم در زیر نور ماه دردودل میکردیم ومیخواندیم اواز عاشقی را
هنوز عاشق سیاهی هستم،که در ان تاریکی تو را دیدم
مثل جواهر درخشیدی و مرا عاشق چهره ی نورانی ات کردی
دل به مهتاب بســـــته ام،که دیدن ان یـــــاد تورا در دلــــم زنده میکند
دل به سپیده بسته ام که ان لحظه اغاز خواب عاشقانه ما بود
کاش صدایم را میشنیدی،هنوز هنگامی که میخواهم بگویم دوستت دارم میلرزد
اشک از چشمانم سرازیر میشود،هنوز وقتی میخواهم از تو بنویسم
کاغذ دفترم خیس میشود،لحظه های بی تو بودن نفس گیر میشود...نظرات شما عزیزان: