قرار کاغذی...
از کنار روزهای یک بهار کاغذی
من نگاهت میکنم ای شاهکار کاغذی
از دی دلواپسی تا آخر اسفند غم
یک زمستان سوختم با یک شراره کاغذی
با دو دوتا چارتاهای دلم عاشق شدم
سخت شد کار دلم با یک دچار کاغذی
روی موشک مینویسم عشق یعنی خواندن
دانه دانه نامه های بالدار کاغذی
کاش میدیدی که از باران چشمان ترت
من به اغما میروم با این زوار کاغذی
یا که زیر دست های سردو خیس ازعشق تو
پشت من تا میشود بایک فشار کاغذی
گاه گاهی دل به دریاهای چشمانم بزن
غرق شو مانند یک قایق سوار کاغذی
کاش میشد در هوای خیس ساحل لحظه ای
مست چشمانت شوم در یک قرار کاغذی
نظرات شما عزیزان: