خسته ام
دلمرده ام ،از این همه آزار خسته ام
ازغم که گشته روی من آوار خسته ام
ازروزها که بی توچوشب تاروتیره است
ازشب که می دهد به من آزار خسته ام
از زندگی سرد و عذاب آور خودم
از این دل شکسته تب دار خسته ام
ای تکیه گاه این دل بر خون نشسته ام
دیگرزتکیه بر درودیوار خسته ام
بی تو تمام زندگیم هیچ وپوچ شد
سخت است بی توبودن ودشوارخسته ام
این زخم تا ابد به دلم رخنه می کند
در آرزوی مرگم وبسیار خسته ام
نظرات شما عزیزان: